حسین امیرپور

حسین امیرپور

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل نوشته های حسین» ثبت شده است

دلم تا برایت تنگ می‌شود

نه شعر می‌خوانم

نه ترانه گوش می‌دهم

نه حرف هایمان را تکرار می‌کنم

دلم تا برایت تنگ می‌شود

می‌نشینم اسمت را می‌نویسم

می‌نویسم..می‌نویسم

بعد می‌گویم این همه او

پس دلتنگی چرا؟

دلم تا برایت تنگ می‌شود

میمِ مالکیت،

به آخر اسمت اضافه می‌کنم

و باز عاشقت می‌شوم..


من اتفاقی رو به بحرانم ،نگفتم؟

ارامشی از جنس طوفانم,نگفتم؟

یک حادثه،یک ازدحام پر تناقض

از رفتن و ماندن گریزانم ،نگفتم؟

تو عاشق پاییز بودی خاطرم هست

صد حیف من مرد زمستانم،نگفتم؟

با من هوایت ابری و دلگیر می شد 

من خیس تر از روح بارانم ،نگفتم؟

انبوه جنگل،ای هجوم شبنم و شعر

من خشکی قلب بیابانم ، نگفتم؟

در انتهای سرزمینی از افق دور

من کلبه ای متروک و ویرانم نگفتم؟

یا شایدم یک خانه از دیوار خالی

در  امتداد این خیابانم ، نگفتم؟

 

میلاد_نجفی



بانو ! قرار ثانیه‌ها را به هم نریز

موهات را ببند و فضا را به هم نریز

بگذار در خیال خودم هی ببوسمت

رویای عاشقانه‌ی ما را به هم نریز

کمتر به فکر خط‌ ِ لب و چشم و سرمه باش

آرایش قشنگ خدا را به هم نریز

از کوچه‌ها که میگذری فکر خلق باش

اعصاب شیخ و شاه و گدا را به هم نریز

از شعر من بنوش و به رقص آی و مست شو

اما ردیف و وزن و هجا را به هم نریز

"امن یجیب" و "جاثیه" خواندم که آمدی

لطفن بمان و راز دعا را به هم نریز

میترسم این سکوت تو دیوانه‌ام کند

موهات را نبند و فضا را به هم بریز !

 

هخا هاشمی


بوی رفتن می دهد با من مدارا کردنت 

سخت دلتنگم برای اخم و دعوا کردنت 

عطر خوبی می زنی از در که بیرون می روی 

دلخورم از این همه خود را فریبا کردنت 

گفتم آیا خسته ای از زندگانی پیش من؟ 

سخت رنجیدم من از اینگونه حاشا کردنت 

گفتمت میل سفر دارم تو گفتی صبر کن 

خسته ام، دلخسته از امروز و فردا کردنت 

می شنیدم دیشب آن لحن پر از افسوس را 

صورت گریان و آن آه و دریغا کردنت 

می هراسم از نگاه خیره تو سمت در 

رنگ حسرت دارد آخر این تماشا کردنت 

با زبان بی زبانی حرف خود را گفته ای 

می روم دیگر نمی خواهم مدارا کردنت

 

مرجان علیشاهی