حسین امیرپور

حسین امیرپور

گفتند از فاحشه ها چرا دیگر نمی نویسی ؟!!
گفتم باشد روی چشم ، اما این بار مینویسم

فاحشه سلام

فاحشه ، تو پدرت مریض بود
پدر من هم مریض بود

ولی خوب وضع مالی تو ضعیف بود و باعث شد تن فروشی کنی
خدا رو شکر ما انقدری داشتیم که پدرم محتاج دیگران نشود ...

فاحشه پدرم دیگر نیست، رفته
خدا پــــدر تو را هم آرامش دهد

فاحشه میدانم ، تو حتی مجبور بودی
برای مراسم پدرت هم ،خود فروشی کنی

فلسفه خدا را نمیدانم ..! ، ولی اگر من خدا بودم
بعد مرگت تمام تن ات را نور میبخشیدم
چون که تو از وجودت برای خانواده ات گذشتی

فاحشه درد تو از ماست ، می دانیم ...
تو از ما طلب نان کردی و ما برای نانت جانت را گرفتیم ...
کمکت نکردیم ، تو تنها جرمت شراکت در بی وجدانی ماست